...این یادداشت ها را برای تو می نویسم

ساخت وبلاگ

لعنت به کنجکاوی های نصف شبی .... ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1402 ساعت: 17:53

نامه ی اول از مجموعه ی نامه ها ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:01

از وقتی بهش گفتم که پریودم و در کلافه ترین حالت ممکن، فقط یک ربع گذشته بود که پیام داد : خوبی ؟ گفتم : چرا اینو میپرسی چی شده ؟ گفت : میشه بیای جلوی در ؟ گفتم : چی میگی ؟ گفت : یه لحظه بیا جلو در برات قرص آوردم ! رفتم جلوی در ، قرص و کتاب آورده بود :( احتمالا باید خوشحال میشدم ولی یکی به من بگه ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 125 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1400 ساعت: 0:19

نمی دونم چجور آدمی میتونم باشم ولی اینکه دهنم چفت و بست نداره و زود هر چی از سرم میگذره رو میگم نه تنها برای بقیه بلکه برای خودمم آزار دهنده شده !هردو ما مریض شدیم ... یعنی از صبحی که احساس ضعف داشتم و به بچه ها اعلام کردم که دارم مریض میشم فقط چند ساعت گذشته بود که پیام داد اونم حالش خوب نیست :(&nb ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 109 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1400 ساعت: 0:19

قهوه ی امروزم رو خوردم و نشستم این آخر هفته رو مرور میکنم... پنجشنبه ی آرومی داشتم که صبحش با سوزندوزی بلوچ شروع شد و باقی روز روی کیف مرو کار کردم که قرار بود براش نقاشی کنم. موزیک دلخواهم رو گوش کردم و آواز خوندم و نقاشی کردم و چی از این بهتر؟! شب هم از خونه زدم بیرون تا هم زبان بخونم هم اینکه کل پنجشنبه ام رو خونه نمونده باشم ‌.این روزها خیلی تلاش میکنم خونه نمونم و به زور خودم رو مجبور می کنم تا دچار خونه نشینی نشم. جمعه صبح با دوست های دوران دبستان قرار داشتم و حقیقتا باید اعتراف کنم ارتباط داشتن با رفقای دبستان و بچه هایی که از اولین روز مدرسه با هم بودید خیلی خیلی حس خوب و عجیبی داره . صبحانه رو ده نفری و کنار هم خوردیم... صبح دلچسبی بود. برای شب هم مهمون داشتیم و قطعا اگر آدم یک روز کامل با آدم هایی که دوست شون داره معاشرت کنه حسابی کیف میکنه. آخر هفته ی خوبی بود..  الان هم باید بلند شم و دست از استراحت بردارم و درس بخونم.  ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 111 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:55

من این مسیر رو یک بار رفتم ... مو به مو ! همینقدر ساده بودم و ترسو.. من این راه رو رفتم و خودش هم بود و دید. برام عجیبه که اشتباه من رو داره تکرار میکنه ... برام عجیبه که خودمم دارم حرص میخورم جوری که انگار من جای اونم و این بار میخوام جلوی این اشتباه رو بگیرم. حس میکنم اگر به حرف من گوش بده همه چیز درست میشه و اتفاقی که نباید نمیوفته!ولی باید بره و امتحان کنه ... شایدم من اشتباه میکنم . این داستان شبیه داستان من نیست. من بیخود انقدر خودم رو درگیر کردم. ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 110 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:55

نمی دونم چرا اینهمه وقت نیومدم و ننوشتم ! احتمالا چون مسائل و درگیری های ذهنیم اونقدر زیاد بود که ترجیح دادم ساکت تر بشم.نمیدونم ...نمی دونم چرا نیومدم و از سختی های ترمی که گذشت نگفتم ، از اینکه الف از اکراین اومد و اگرچه قرار بود تمام سهم ما از سفرش یک ناهار سه نفره اونهم بعد از اینهمه سال باشه . جوری که انگار دقیقا از همون دوران دبیرستان افتاده باشه به زمان حال ! اما این طور نشد و ما درگیر داستان هم شدیم. نمی دونم چرا نیومدم و از این یک ماه کار آزمایشی نگفتم ... از اون روز عجیب و غریب مصاحبه و اون یک هفته ی جهنمی بعدش که شبانه روزی کار کردم تا به ژوژمان درس هام برسم. از استرس مزمنی که ضمن کار کردن به جونم افتاد و باعث شد 4 کیلو وزن کم کنم .. از سلطان که اگر اشتباه نکنم همون یک هفته ی اول این اسم براش به ذهنم رسید . از اینکه چطور با ترس هام جنگیدم و همچنان ادامه داره ... نمی دونم واقعا ... ولی الان اومدم و شرح حال خلاصه ای دادم تا بمونه برای آینده ... این روزها که نمی دونم رو هوام یا زمین و همه چیز برام روی دور تنده . ولی می نویسم تا بعدا بخونم و یادم بیاد کجا بودم!   ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:55

عادت میکنیم رو میخونم...شاید برای صدمین بار ...

شدم زنی میانسال که از قضا یک دختر دانشجو هم داره.. دلش از فشارهایی

که متحمل میشه خونه ! از پس مخارج برنمیاد ، دخترش پا تو یه کفش کرده

که از ایران بره و مادرش یک دم خرده فرمایش داره ...

بعد اواسط داستان به این فکر میکنم که آره به سهراب زرجو احتیاج دارم.

سهراب زرجو و چروک های دور چشمش ... سهراب زرجو و قفل و دستگیره 

فروشی پایین شهر . 

میخونم برای صدمین تا بفهمم بالاخره عادت میکنیم؟ یا شاید هم عادت 

کردیم و نمی دونیم !

...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 152 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 6:48

پس زمینه ی برو بیاهای ذهنم صدای بارونه و آهنگ "شما" ی ابی ...این ذهن ناآروم آشوبه .. حس میکنم این جهان چقدر نا امنه و میفهمم تابحال هر قدر خرج دوره های خودشناسی و روانشناسی کردم پوچ بوده .بر خلاف هر آ ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 136 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 6:48

اردیبهشت دو سال پیش بود ...

شایدم حوالیِ اردیبهشت ! یادم نیست درست ‌‌..

یادم نبود اصلا . الان گروه رو چک کردم دیدم نون یادآوری کرده . نوشته بود 

چه خوب بود ، اومدم تهران .. چقدرم رفتیم گشتیم ...

منم باهاشون بودم.

یادش هزار قلم از دلتنگی هام افتادم ‌. بغضم ترکید.  این روزا برای نوشتن 

چیزی جز از دلتنگی گفتن ندارم . نه که حالم بد باشه ... نه که یه گوشه افتاده 

باشم منتظر آزادی یا مرگ ‌. 

فقط وقتی میام اینجا دلتنگی هام هجوم میاره. 

*

یه آهنگ از دایان گذاشتم چنل . گوش کنید :)

...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 146 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 6:48