عادت میکنیم رو میخونم...شاید برای صدمین بار ...
شدم زنی میانسال که از قضا یک دختر دانشجو هم داره.. دلش از فشارهایی
که متحمل میشه خونه ! از پس مخارج برنمیاد ، دخترش پا تو یه کفش کرده
که از ایران بره و مادرش یک دم خرده فرمایش داره ...
بعد اواسط داستان به این فکر میکنم که آره به سهراب زرجو احتیاج دارم.
سهراب زرجو و چروک های دور چشمش ... سهراب زرجو و قفل و دستگیره
فروشی پایین شهر .
میخونم برای صدمین تا بفهمم بالاخره عادت میکنیم؟ یا شاید هم عادت
کردیم و نمی دونیم !
...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 153