قهوه ی امروزم رو خوردم و نشستم این آخر هفته رو مرور میکنم...
پنجشنبه ی آرومی داشتم که صبحش با سوزندوزی بلوچ شروع شد و باقی روز روی کیف مرو کار کردم که قرار بود براش نقاشی کنم. موزیک دلخواهم رو گوش کردم و آواز خوندم و نقاشی کردم و چی از این بهتر؟! شب هم از خونه زدم بیرون تا هم زبان بخونم هم اینکه کل پنجشنبه ام رو خونه نمونده باشم .
این روزها خیلی تلاش میکنم خونه نمونم و به زور خودم رو مجبور می کنم تا دچار خونه نشینی نشم.
جمعه صبح با دوست های دوران دبستان قرار داشتم و حقیقتا باید اعتراف کنم ارتباط داشتن با رفقای دبستان و بچه هایی که از اولین روز مدرسه با هم بودید خیلی خیلی حس خوب و عجیبی داره .
صبحانه رو ده نفری و کنار هم خوردیم... صبح دلچسبی بود. برای شب هم مهمون داشتیم و قطعا اگر آدم یک روز کامل با آدم هایی که دوست شون داره معاشرت کنه حسابی کیف میکنه.
آخر هفته ی خوبی بود.. الان هم باید بلند شم و دست از استراحت بردارم و درس بخونم.
...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 112