روزهای پرمشغله

ساخت وبلاگ
دیروز ساعت پنج و نیم بعد از دوازده ساعت خستگی رسیدم خونه ..نهار رو همون

موقع خوردم و بلافاصله آماده مهمونی شدم..

راستش هرطور فکر کردم دیدم نمی تونم از این مهمونی بگذرم..دیدار مجدد دوست های

خانوادگی بعد از چندین سال...اونم به یاد دوره های قبل مون..قطعا خالی از لطف نبود.

برای همین یه مسکن خوردم و سعی کردم سر پا بمونم...شب نشینی مطابق

انتظارم و دقیقا مثل قدیم ها بود...با این تفاوت که یه سری از بچه ها نبودن و

جای خالی شون حس می شد..دلیلش هم برگشتن "نون" جان بعد از سال ها

بود.."نون" هنوز هم برای من نماد یک زن زیبا و امروزیه..از سال ها پیش تا به

الان ! مثل همون سال ها زیبا ،شیک پوش،آراسته...

جو مهمونی هم دقیقا مطابق ایده آل هام...گرم و خودمونی....اینطور که هرازگاهی

یکی از بچه ها قطعه ای با پیانو میزد و "ف" همراهشون آواز میخوند..عکس 

دسته جمعی گرفتیم و کل شب به مرور خاطرات و شوخی و خنده گذشت..

فلش بک زدن به اون دوران شیرین گذشته خیلی برام لازم بود!

ساعت 2 از مهمونی برگشتیم و 2:30 توی جاده چالوس بودیم و به سمت شمال

حرکت کردیم...و دقیقا 5:30 صبح رسیدیم دم خونه! :||

این یعنی من 24 ساعت کامل نخوابیدم :|

پروسه استراحت ادامه داره و من دارم تمام سعی ام رو میکنم آروم و ریلکس

باشم...

***

بعد از 2 بار پیشنهاد دادن و یک هفته خوردن مخ من و محبت های مسخره ،

چند روز پیش ها پیام داد با فلانی دوست شدم...خیلی مهربونه،خیلی ماهه،

من باهاش خیلی خوشحالم!

و من با قیافه پوکر جواب دادم :منم خیلی برات خوشحالم...خداروشکر..

و البته خیلی خوشحال بودم که هر قدر پافشاری کرد فحشش دادم و گفتم

بذار همین جور معمولی بمونیم :))))

آدما عجیب شدن!

***

انقدر ناخن هام بلند شده نمی تونم تایپ کنم :||

...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 134 تاريخ : شنبه 1 آبان 1395 ساعت: 17:16