آشفته نویسی

ساخت وبلاگ
میگه بیا ببینمت،این یعنی اون میخواد منو ببینه،به احترام کمکش و سنش

قبول می کنم...بعد حاضر نیست دو دقیقه بیاد جایی که من هستم،میگه

تو بیا :|||

موبایلم رو خاموش میکنم و دیگه جوابش رو نمیدم...

***

چهارمین کیس آشناییش رو هم بهم معرفی میکنه...بهش میگم حالم ازت

بهم میخوره! قهر میکنه...از ته دلم میگم به درک...

***

سه ماهه از سین خبر ندارم...نه! دارم..خوبه...شایدم نباشه..آخه من که

باهاش حرف نزدم...

"میم" ازش میگه..چشام تار میشه..پیش خودم میگم اگر برگرده دروغش رو

میبخشم..من برای این روزامون برنامه ها ریخته بودم..دوست داشتم بریم

با هم فیلم ببینیم و نقدش کنیم..از اون فیلمای خوب! حسم جوریه که

انگار "میم" رو از دست دادم...

***

نمی دونم چند بار از دلتنگی "خ" بغض کردم،حالا دو سه قطره اشکی هم ریختم!

وویس هاش رو گوش میکنم،پیش خودم میگم از کی رایج شد که برای احساسات

مون سرپوش بذاریم؟! چرا وقتی می بینمش نمی تونم بغلش کنم و بگم

دوران خیلی سختیه و تو نیستی که با حرفات بهم بگی هنوز امید هست...

نیستی! نیستی که بگی ت.ر.م.ه جان قلب بزرگ و مهربون تو جای غصه نیست!

***

بیخود دورم شلوغ شده!

اصل تنهایی پا برجاست...شدم عین یه ایستگاه اتوبوس...آدمای مختلف میان،یکم

میشینن،حرف میزنن ،استراحت میکنن،میرن! باز من میمونم...

یه وقتایی دلم میخواد همین جوری که توی خیابونا راه میرم جیغ بکشم تا همه

مردم بفهمن با یه دیوونه طرفند...وقتی آدم تمام وابستگی هاش رو یه جا از

دست میده،حتما همین جوری میشه..

وقتی که باز مجبوره دلش رو زیر پاش بذاره و از آرزوش بگذره...آدم دیوونه میشه..

دیوونگی که شاخ و دم نداره...وقتی از کنار شیشه های مغازه ها رد میشی و با

ترس خودت رو نگاه میکنی..چون از خودت متنفری..چون از خودم متنفرم...از

این موجود کوتاه!

من از دنیا سهم زیادی نمیخوام...من از دنیا چیزای زیادی گرفتم...چیزایی که

لیاقتش رو ندارم..اما در حسرت چیزای کوچیکی که همیشه میخواستم موندم...

بچگیام،انقدر جاه طلب بودم که مطمئن بودم قراره دنیا رو تکون بدم!

بعد ها فهمیدم من باید فقط زندگی خودم رو تغییر بدم...حالا میبینم من از اون

دخترای معمولی ام...از اون خیلی معمولی ها که هیچ وقت هیچی نمیشن...

اونایی که نه زشتن نه خوشگل..نه خوش زبون نه بی زبون...نه زبر و زرنگ و نه

بی دست و پا...از اون آدمای به درد نخور! نه خیر دارم نه شر..

من فقط شبیه چیزی ام که از انتظار میره..

 

...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 125 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 9:17