این بار "سین"

ساخت وبلاگ
روز تولد بعضی آدما ممکنه تا ابد تو ذهن آدم حک بشه...

بعد روز تولدشون که میرسه ، از صبح هی به فکرشونی و هی پیش خودت میگی

تبریک بگم؟ نگم؟

خلاصه که دارم خودم رو توجیه میکنم...چون از دو روز قبل از تولدش یادم بود و هی با

خودم کلنجار می رفتم.عاقبت تبریک خشک و خالیم رو گفتم و البته جز یک کله "ممنون"

انتظار دیگه ای نداشتم!

و از اونجایی که هیچ وقت هیچ چیز مطابق پیش بینی من پیش نمیره، همون یه تبریک

کافی بود تا سر درد دلش باز بشه و  بگه :خب تا الان کجا بودی؟ چرا فلان و چرا بهمان؟

تهشم گفت :من که میدونم ازم متنفری...

منم تو دلم میگفتم:ای کاش بودم ای کاش بودم !

و خیلی راحت تر از اونی که فکرش رو کنید دروغش رو چشم پوشیدم و گفتم که حتی

یه مورچه هم ازش ناراحت نیستم :-/

و اگر فکر کردید بعد این همه بحث و حرف آشتی کردیم سخت در اشتباهید!!

چون دقیقا اول جنگ و بحث مون بود -_-  منی که برای هر دومون تو این پنج سال

هر کاری بگید کرده بودم انگشت اتهام به سمتم بود و این داشت دیوونم میکرد.

باید اعتراف کنم که عصبانیت و ناراحتیش واقعا اعصابم رو بهم می ریزه و تحریکم

میکنه...

حالا تصور کنید باید رو به روی این آدم بشینم و از خودم دفاع کنم...بماند که انقدر

غر زدم که برعکس شد و ...

بعد از دو روز مذاکره انقدر رو ذهن و مغزم کار کرد تا بالاخره یه نفس عمیق کشیدم

و برای اثبات اینکه مغرور نیستم و اگر حرفی هم باشه میزنم، گفتم :میخوام باشی

ولی بلد نیستم نگه ات دارم!

من خیلی ناراحتم چون هیچ جوره بلدش نیستم...از هر راهی میرم به در بسته

میخورم...پنج سال گذشت و من انگار هر بار با یه آدم جدید طرفم...چیزی که

نمی دونم اینه که چرا ازت متنفر نمیشم؟ چرا یه بار برای همیشه همه چیز رو

تموم نمی کنم تا هیچ کدوم انقدر اذیت نشیم؟ اصلا وقتی انقد هم دیگه رو آزار

میدیم چه اصراریه واقعا؟!

***

من از کسایی که برام پیام گذاشتن قدر یک دنیا ممنونم....نمی دونید چقدر احساس

دلگرمی میکنم :)

...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 118 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 20:07