تصادف

ساخت وبلاگ
امروز یکی از دوست های دبیرستانم رو دیدم ... 

فکر کنید ما دانشگاه مون ده دقیقه هم فاصله نداره از

هم ،ولی تو این چند سال هم دیگه رو ندیده بودیم ! 

خیلی خوشحال بودم که دیدمش ، کلی حرف زدیم و

من هی تعجب کردم چرا این مدت پیش نیومده هم رو

ببینیم ... وقتی رسیدیم به ایستگاهی که باید خط عوض

میکردیم ، همون مزاحم بیشعوری رو دیدم که سه هفته تمام

بخاطر رو به رو نشدن باهاش مجبور شده بودم تایم 

رفت و آمدم رو عوض کنم.... سه هفته تمام فرار کرده 

بودم ولی امروز دقیقا تو زمان و مکانی که انتظارش رو

نداشتم رو در رو شدیم . ولی خوبیش این بود که فهمیدم

من بیخود می ترسیدم ازش ! احتمالا بخاطر غرور شکسته

خودش میخواست من رو بترسونه و خب موفق شده بود!

چون خوشبختانه تا قبل از این بیشعور تجربه برخورد با

آدم بی منطق و نفهم رو نداشتم :) 

بهرحال یه جامعه جهان سومی همچین مشکلاتی رو همیشه

برای یه زن تنها داره و من هم اگر نخوام برای دفاع از خودم

از خانوادم کمک بگیرم باید کنار بیام و شجاع باشم ! 

چون نهایتا روزی میرسه که دیگه خانواده هم نیست ...

...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 133 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:24