درباره مری

ساخت وبلاگ

هفته ی خیلی خوبی داشتم . چهارشنبه رفتم دنبال مری و به پیشنهادش 

رفتیم یه رستوران فوق‌العاده قشنگ ... من عاشق وقت گذروندن با مری ام.

وقتی دبیرستانی بودیم انگیزه ی مدرسه رفتنم بود و الان هم با این که

خیلی دیر به دیر میتونیم هم رو ببینیم بازم قدر همون وقتا ، شاید هم بیشتر 

از بودن کنارش لذت میبرم .

میدونم که این روزا درگیر مسائل سختی شده . خیلی کلافه است و گیج!

منم هیچ کمکی ازم برنمیاد . حتی نمی تونم دلداریش بدم . چون نمی دونم

به آدم تو اون شرایط باید چی گفت؟ دوست دارم بشینم کنارش و همه ی

راه حل های موجود رو با هم بررسی کنیم، شاید قبل از این که انفجاری

رخ بده بشه کاری کرد. جوری نشه که همه چیز از هم بپاشه.

ولی نمیشه . نمیخوام حالا که مشکلش رو بهم گفته جوری رفتار کنم که

حس بدی داشته باشه.

یکی از دلایلی که ما دوستی با ثبات و پر علاقه و احترامی این چند سال

داشتیم ، همین مرزها بوده . همین که در کنار صمیمیت هیچ وقت بیش

از حد تو زندگی هم سرک نکشیدیم. دوست دارم شنونده ی درددل هاش 

باشم ، دوست دارم همیشه بی فکر و راحت حرف هاش رو بهم بزنه. 

از طرفی هم نگرانشم... دوستش دارم و نگرانشم ..

...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...
ما را در سایت ...این یادداشت ها را برای تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 119 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:00