اصلا حرف که میزنه کلافه میشم .
قبل از اینکه راه بیوفتم میپرسه کجام و برنامه ی امروزم چیه ؟
میگه مراقب خودم باشم . میپرسه چه ساعتی برمیگردی ؟ بیام دنبالت؟
میگم که خودم ماشین دارم ... باز میپرسه دیر میرسی ؟ باید زود بری خونه؟
میگم نه ، باید برم خرید. میگه منم بیام؟
کلافه میشم ، میتوپم بهش . مودبه ، خوش برخورده ، مهربون و منطقیه .ولی
حرف که میزنه حالت تهوع میگیرم .
اصلا همین که میدونم از من خوشش میاد نفرت انگیزه برام .
مثل لیایِ رهش از خودم میپرسم :زنم من ؟
واقعا زنم ؟ اصلا زنونگی ای مونده تو من ؟ یا فقط صبح به صبح آرایش
میکنم و عطر ایفوریای دوست نداشتنیم میزنم و وانمود که هنوز زنم .
واقعا زنم ؟ یا باز یه ربات با بدن زنونه ؟
+ در مورد لیایِ رهش تو چنل گذاشتم .
...این یادداشت ها را برای تو می نویسم...برچسب : نویسنده : ioriental-ladye بازدید : 131